فراموشم مکن هرگز !
شدم سنگ صبور تو در این شب های زندانت
تَرَک خوردم شکستم تا ببینم باز خندانت
معمای دقیق و سختِ بودن » را که حل کردم
شدم تندیس تعبیری ز رویای پریشانت
تو را می دیدم و هر آن ، فزون می یافت تردیدم
مرا می دیدی و هر دم جوان می گشت ایمانت
چه می پرسی حضورم را ؟ غریبی می کنی بامن؟
که من از روز اول با تو بودم نیمی از جانت
چه حد دارد فداکاری؟ که جسمم را فدا کردم
که جوشد باز عشقی پاک در اعضا و شریانت
فراموشم مکن هرگز ! تو ای همزاد انسان ها !
تو ای عشق عزیز من ! که جانم باد قربانت!
****************
تو ,فراموشم ,باز ,ای ,مکن , ,فراموشم مکن ,تو ای ,مکن هرگز ,و هر ,جانت چه
درباره این سایت